Monday, September 29, 2008

مرگ

و عزیزترینم رفت. این دومین عزیزی است که دست مرگ او را از من می گیرد. عزیز که نه عزیزترین.
او مرد و آنچه ماند دنیایی از خاطره است. لعنت به این مرگ که چه بی رحمانه عزیزترین هایمان را از ما می گیرد. و شیون چه فایده... فریاد چه فایده ... باور کردنش آسان نیست. زهری به دلم نشسته که هیچ دوایی برایش نیست. هیچ... فقط لعنت به مرگ...

3 comments:

Mo said...

لیدای گرامی با درود و مهر حیف است که جای خالی عزیز رفته را غم پر بکند. امیدوارم راهی بیابی که خاطرش را با شادی در خودت داشته باشی. ارادت عبدالقادر بلوچ

لیدا حسینی نژاد said...

عبدالقادر عزیز یک دنیا از دلگرمی و همدردی شما ممنون. برایتان شادی آرزو می کنم.

homayra said...

aizam behet tasliyat arz mikonam,payandeh bashi homayra mardani