Wednesday, March 21, 2007

!نوروز مبارک



اینم از هفت سین ما در رادیو زمانه.هنوز در زمانه هستم و سال رو همینجا با بچه ها تحویل می کنم. چیزی دیگه نمونده. هیجان خوبی دارم. به دلم افتاده که امسال سال خوبی خواهد بود. باز هم برای تمااااااااااااااااااااااام عزیزانم بهترین و زیبا ترین ها رو آرزو دارم. سالی پر از شادی، سلامتی، موفقیت و عشق. همتون رو خیلی دوست دارم. خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر می کنید. البته خوب بعضی ها رو یه خورده بیشتر!!!!!!!!

Monday, March 19, 2007

خونه تکونی

داره بهار و عید از راه میرسه و من هنوز خونه تکونی نکردم. قصدشم ندارم. میدونم با خونه تکونی چیزهایی پیدا میشه که ترجیح می دم همینطور گم بمونن و خاک بخورن. کلی خاطرات...
ولی چه خونه تکونی بکنم چه نکنم، عید همیشه یادآور یه سری چیزها بوده برام. یاد آور کوچ عزیزانم. تقریبا تا مدتها هر سال یکی . نمی دونم چرا همیشه توی عید می رفتن. برای همین عید شده برام یادآور تنهایی .
ولی عید بچگی هامو دوست دارم ، از اون موقع ها نه رفتنی رو به خاطر میارم نه تنهایی و نه جنگی.
جنگ...
توی از کرخه تا راین می گفت: کثیف تر از جنگ دیگه واژه ای هست؟ و جواب میداد : آره، صلح. تا زمانیکه تعریف از جنگ مشخص نباشه هر واژه ای میتونه هم خوب باشه هم کثیف...
از چهار سال پیش تا حالا هر نوروزی که میرسه یاد جنگ رو با خودش میاره. بوی توحش، بوی تجاوز، بوی جنایت و بی شرمی. از خاطرم نخواهد رفت شب عیدی که پای تلویزیون شاهد شروع حمله بیشرمانه آمریکا و همدستانش به عراق بودم. اشک می ریختم و وجودم پر از نفرت شده بود. دیشب که با
لیلی نیکو نظر مصاحبه می کردم ، خوب می گفت که ما دم عیدی مشغول خرید عیدیم ولی اونور دنیا دارن چه نقشه هایی برامون می کشن. بهش گفتم آره ولی مردم ما به همین چیزها دلخوشن.
اینو گفتم ولی خودم ته دلم داشت می لرزید...
ولی امسال هم پر از اتفاقات بد و خوب بود، برای خودم. سراغ بدهاش نمیرم فقط میگم که جای
امیر عزیز این نوروز و نوروزهای دیگه خیلی خالی خواهد بود. براش آرزوی آرامش دارم. ولی امسال سال پیدا کردن دوستهای خیلی خوب هم بود. همشون برام یه جورایی عزیز شدن و امیدوارم که همه عزیزانم یکی از بهترین بهاران زندگیشون رو در پیش رو داشته باشن.
باید بگم که نوروز امسال برام متفاوت خواهد بود و بر خلاف چند سال گذشته بیشتر بوی عید میده، اونم به خاطر اینکه با هفت ساعت برنامه نوروزی، سال رو در
زمانه تحویل خواهم کرد.
ولی به یاد تک تک عزیزان خواهم بود و به یاد خیلی ها. به یاد اونهایی که بیمارن ، اونهایی که در بندند، اونهایی که قربانی جنگ و ستم شدن و به یاد تمام مبارزین دنیا. دم تحویل سال آرزوی نوروزهای پر از صلح و آرامش و برچیدن هر گونه فشار و جنگ و خونریزی رو خواهم کرد. با آرزوی داشتن سالهایی پر از عشق برای همه خوبان.

Tuesday, March 13, 2007

خواب

آمد و رفت. مثل یه خواب بود ولی یه خواب سبک که خیلی زود تموم شد. خیلی زود از این خواب ناز بیدار شدیم.
هنوز مست این خوابم. هنوز تنم از این خواب کرخته...
دوستی امروز خوب میگفت که رفتن بهتر از ماندنه. درد اونی که میمونه خیلی بیشتر از اونیه که میره. و حالا او رفته و من موندم.
نمی خوام مستی این خواب با هیچی بپره.میمونم تا این خواب باز به سراغم بیاد حتی اگه باز به همین کوتاهی باشه.

Thursday, March 8, 2007

....لحظه دیدار نزدیک است

یه عزیزی داره میاد. نمی تونم بگم چقدر خوشحالم. خیلی منتظر چنین لحظه ای بودم. باورم نمیشه...

Thursday, March 1, 2007

هذیون

تب دارم. خیلی هم تب دارم.
حالم خوش نیست. حالم اصلا خوش نیست.
نمیدونم. دیگه نمیدونم چند روز شده. چهل؟
دلم میخواد تا ته دنیا باور کنم که اینا همش دروغ بوده. یه بازی.
یه روز تو خیابون از پشت میپری و با دستات جلوی چشمام رو میگیری. اگه هر وقت اینجوری از پشت سر جلوی چشمام گرفته بشه می دونم تویی. بعد برمی گردم. با هم می خندیم. خیلی می خندیم. همون جا یادم می ره که اینهمه وقت نبودی.
میدونم یه یکشنبه ای میای و زنگ خونه ام رو میزنی. یک شنبه ها همیشه خونه می مونم. بمونم؟
حالم باز خوب نیست. تب دارم. نمیدونم چی دارم می گم. چرا می دونم. میگم منتظر می مونم....
امروز باز قاطی کردم. ولی جای نگرانی نیست. خوب میشم...