Sunday, April 6, 2008

هذیون

قبل از این پست دیگه ای گذاشتم که بعد فکر کردم شاید هر کسی جنبه خوندنش رو نداشته باشه، منم برش داشتم...
به همین سادگی...
حرف تازه ای هم نبود. یه داستان کوتاه خنده دار بود از احوال خودم...
شاید هم بهتر که برش داشتم که مگه چه فرقی می کنه حرفم رو بزنم یا نزنم؟ کی تا حالا فرقی کرده؟
به هر حال گفتم حالا که اون پست رو برداشتم یه چیزی جاش بذارم که همچین هم جاش خالی نباشه...
اگه هم رو حرفهام گرد یاس نشسته منو باید ببخشید که حالم از همه چی بده. نه کسی رو باور دارم که به قول "او" مشکل خودمه، نه چیزی رو.
از همه بازیهای دنیا هم دیگه حالم به هم میخوره. هیچ اسباب بازی دیگه تو دنیا نه برام هیجان داره نه دیگه دلم هیچ بازی و اسباب بازی میخواد. می خوام با هم بشینیم دو کلوم حرف حساب بزنیم. میشه؟

2 comments:

Anonymous said...

من از بس فضولم رفتم کچ وبلاگتو گوگل کردم هیچی نبود فقط همین بود آخریش
حالا من نبه دارم بگو چی بود ؟

لیدا حسینی نژاد said...

پری جون اگه می خواستم بگم که برش نمی داشتم ولی خوب فرصت برای این حرفها زیاده