Monday, February 11, 2008

فاصله

خیلی وقته که از هم دورشدیم. دیگه نه تو حرفی برای گفتن به من داری نه من حرفی برای تو و با تو. اونقدر از هم دور شدیم که دیگه هیچ تصویری از تو توی شیشه که هیچ، پشت شیشه ها هم پیدا نیست. حس عجیبیه. اینکه اینقدر حسم بهت عمیقه و تو اینقدر دور، اینقدر دست نیافتنی. نه، نه! اصلا موضوع دست نیافتنی بودنت نیست، موضوع فاصله هاست که با خودش سردی میاره. و این انتخاب تو بود.پاش واستادم که خودت اینطور خواستی که لابد به صلاحت بود دیگه، نه؟ چون من که بار ها و بارها از این همه فاصله گفتم و نالیدم ولی خودت خواستی. تا حالا شده که به سرما عادت کنی؟ که شده، حتما هم شده. خاصیت آدمیه که اگه عادت نکنه میشکنه. و من هم دارم به این همه سرمایی که فاصله ها با خودشون آوردن عادت می کنم. تو هم که تکلیفت روشن بود. احتیاج به عادت نداری!...